ناگفته هایی از زندگی نیلوفر مکانیک و کیانا مکانیک، آیا به دختران آچار بدست باید اعتماد کرد؟

به گزارش آسمان فارس، شغل و آوازه آن همواره به نام مردان بوده است، شغلی مردانه که امروز دو دختر جوان ایرانی توانستند عنوان مکانیک خانم را برای خودشان رقم بزنند.

ناگفته هایی از زندگی نیلوفر مکانیک و کیانا مکانیک، آیا به دختران آچار بدست باید اعتماد کرد؟

به گزارش خبرنگار، ماجرا از جایی آغاز می گردد که یکی از آن ها آرزو داشت ماشینش را خودش تعمیر کند و دیگری بتواند روغن موتور ماشینش را خودش عوض کند. سودای مکانیک شدن، هردوی آن ها را به سمت و سوی علاقه شان کشانده بود، بدون توجه به اینکه مکانیکی در جامعه ما یک شغل مردانه است.

نیلوفر فرهمند و کیانا یاراحمدی که هر دو آن ها 29 سال دارند پنج سالی است که از عمر رفاقتشان می گذرد، دو مکانیک جوانی هستند که عکس ها و خبرهایشان طی چند روز اخیر در فضای مجازی در حال انتشار است.

نیلوفر کارشناس گرافیک و فارغ التحصیل دانشگاه علم و فرهنگ که از دنیای گرافیک و سایر مهارت ها قبیل عکاسی، مجسمه سازی و ... فاصله گرفته و اکنون او را به عنوان اولین مکانیک خانم می شناسند و کیانا یاراحمدی کارشناس رشته حقوق و فارغ التحصیل دانشگاه امام خمینی بروجرد که با تجربه کار کردن در دفاتر حقوقی به همراه نیلوفر در حال یادگیری فوت و فن های مکانیکی است.

با انتشار عکس ها و خبرهای آنان در فضای مجازی به عنوان یک خبرنگار کنجکاو شدم تا برای تهیه گزارش به همان مکانیکی بروم که آن جا مشغول به کار هستند، حوالی ظهر بود که رسیدم به همان گاراژی که آدرسش را برای من فرستاده بودند. گاراژ بزرگی در غرب تهران که در آن مکانیکی های متعدد و یک کارواش وجود داشت، بالاخره با پرسیدن از سایر مکانیک های همسایه که در آنجا کار می کردند، مکانیکی علی آقا را پیدا کردم.

دو دختر جوان که مانند یک مکانی کار واقعی در حال آنالیز ماشینی بودند که برای تعمیر آنجا بود، یکیشان ابزار دستش بود و دیگری در حال سفت کردن پیچی از خودرو.

سلام کردم و وارد مکانیکی شدم، محیطی که گویا با حضور آن ها اصلا دیگر مردانه به حساب نمی آمد. دستکش های کار روغنی هایشان را در آوردند؛ بعد از دست دادن با آن ها نشستم روی جایگاه مکانیکی کوچکی که مانند سایر وسایل های مکانیکی ها رنگ و بوی روغن و بنزین گرفته بود.

برای من جالب بود که چرا حرفه ای را انتخاب کردند که با رشته دانشگاهی شان زمین تا آسمان متفاوت است، کیانا می گفت:علاقه زیادی به رشته حقوق دارم و همچنان آرزو دارم روزی آزمون وکالت قبول شوم، اما مکانیکی هم علاقه فردی من است که آن را دوست دارم، آرزویی که در دوران کودکی خود به آن فکر می کردم، ولی آن را دست نیافتنی می دانستم و الان که به آن رسیدم خیلی شاد هستم.

نیلوفر هم به پیشنهاد مشاوره به سمت گرافیک و هنر رفته است. تجربه کار در آتلیه، بانک، عکاس خبری را داشته است، ولی می گفت:دنبال کردن حرفه مکانیکی برای من از همه شیرین تر است.

شاید خیلی از ما مکانیکی را شغلی مردانه، سخت و خشن تلقی کنیم اما برای کیانا و نیلوفر اصلا اینگونه نبود. کیانا می گفت:عده ای خیال می نمایند که مکانیکی یک شغل خشن و مردانه است، اما برای من انجام کار های حقوقی و بحث و جدل کردن در آن خشن تر محسوب می شد، انجام کار های حقوقی آنقدر ذهنم را درگیر می کرد که برخی اوقات وسایلم را در تاکسی جا می گذاشتم. اما اینجا هیچ خشونتی و سختی برای من ندارد، ما خیلی راحت در کنار یک دیگر از تجربیات همدیگر استفاده می کنیم.

برای هر دوی آن ها کار مکانیکی مشابه عمل جراحی بود، پزشکی که به جای سر و کار داشتن با اعضا و جوارح بدن، باید قطعات داخلی و اعضای ماشین را کالبد شکافی می کرد، آن ها معتقد بودند بستن هر پیچی به صورت اشتباه برای یک ماشین و راننده آن سرنوشت ساز است.

نیلوفر یک ماه زودتر از دوستش برای یادگیری حرفه مکانیکی پیش علی آقا (صاحب مکانیکی) اومده بود و می گفت:تقریبا 5 ماهی است که به عنوان کارآموز من و کیانا پیش علی آقا داریم کار های مکانیکی را انجام می دهیم و باوجود اینکه کیانا خونه اش تا به اینجا خیلی دور است، اما با تمام سختی ها داریم برای رسیدن به هدفمان می جنگیم.

رویایی که آن را دور نمی دیدند...

رویایی که در خصوصش حرف می زدند، ایجاد یک گاراژ بزرگ مکانیکی بود تا سایر خانم ها و افرادی که به مکانیکی علاقه دارند در سنین مختلف، بتوانند آن را به صورت تئوری در محیطی که شرایطش فراهم باشد یاد بگیرند، رویایی که برای آن ها نزدیک به واقعه بود.

از کیانا در خصوص واکنش افرادی که به مکانیکی مراجعه کردند پرسیدم و گفت:واکنش مردم خیلی خوب بوده است، عده ای از آن ها تعجب می کردند و بعدش با کلی استقبال و تشویق رو به رو می شدیم که کلی به ما انرژی می داد.

نیلوفر در میان حرف کیانا گفت: در کنار این واکنش های مثبت واکنش های منفی هم بود، مثلا خانمی که با دیدن ما حرفی نمی زد اما ابرو خود را به نشانه ای بالا انداخت یعنی شما اینجا چه کار می کنید؟ یا جای یک خانم اینجا نیست.

ضعیفه برو ظرف هاتو بشور...

قشنگ ترین قسمت این اتفاق آنجایی است که آن ها بدون توجه به واکنش های منفی دیگران برای رسیدن به هدفشان کوشش می نمایند به گفته خودشان اگر می خواستند به هر یک از این حرف ها توجه نمایند با شنیدن جمله ضعیفه اینجا چیکار می کنی؟ برو خونه ظرفتو بشور، بچه هاتو بزرگ کن روز اول باید بی خیال هدف و رویاهایشان می شدند.

رشته مکانیکی، رشته ای است که حتی بانوان علاقه مند به این رشته می توانند در دانشگاه ها نیز آن را دنبال نمایند و اما آن ها معتقد بودند که یادگیری مکانیکی به صورت فنی و تئوری خیلی مفید تر است و در دانشگاه اجازه انجام کارهای تئوری مکانیکی به بانوان داده نمی گردد.

انتشار خبرهایی با تیترهای مختلف و دریافت عنوان اولین مکانیک های خانم ایران برای آن ها سبب شهرت حداقلی شده بود از آن ها پرسیدم که آیا این شهرت وسوسه ای نبوده به این سمت بروید که نیلوفر گفت: وقت ناهار ما روی همین روغن هاست و در محیطی که شما می بینید می شینیم و ناهار می خوریم، اگر کسی به دنبال شهرت باشد راه های متفاوت و راحت تری است نه اینکه به سمت مکانیکی بیاید و این همه سختی را تحمل کند.

هر آدمی تنها یک بار متولد می گردد...

از نیلوفر پرسیدم که برای بانوانی که علاقه به مکانیکی دارند، اما به دلیل محدودیت ها یا مخالفت خانواده به دنبال علاقه شان نمی فرایند چه حرفی داری که بزنی؟ حرف قشنگی زد و گفت: به این فکر نمایند که هر آدمی تنها یکبار متولد می گردد این خودش جمله ترسناک و بزرگی است که اگر به آن توجه نمایند به تمام علایقشان می رسند.

کیانا در ادامه همین موضوع گفت: اگر خانواده فردی او را برای رسیدن به علاقه اش حمایت نمی کند، باید اعتماد خانواده را جلب کند و برای رسیدن به علاقه خود بجنگد نه اینکه آن را رها کند.

هنگامی که از آن ها خواستم خاطره ای خوب یا خنده داری که در این 5 ماه در مکانیکی داشته اند را برایم تعریف نمایند، هر دو آن ها با گفتن همزمان واژه گژنپین (انگشتی) خندیدند و نیلوفر با خنده شرح داد: یک ماهی که من زودتر از کیانا آمدم اینجا می خواستم چیز هایی را که می دانم به کیانا هم یاد بدهم؛ یک روز داشتم به کیانا می گفتم این قطعه گژنپین (انگشتی) است و کاربردش چیست.

خوب جالب است بدانید گژنپین یا همان انگشتی در صورتی قابل مشاهده است که موتور ماشین باز باشد و من داشتم یک قطعه دیگر را به جای گژنپین(انگشتی) روی یک موتور بسته به کیانا نشان می دادم و علی آقا (صاحب مکانیکی) که می دانست من دارم اشتباه می کنم از آن سمت کارگاه با خنده گفت: نکند که چشم بصیرت داری که گژنپین را روی یک موتور بسته می بینی...

علی آقا مردی میانسال و خوش رویی که با سابقه نزدیک به بیست سال در کار مکانیکی، صاحب مکانیکی بود، او هم کیانا و نیلوفر را مستعد در کار مکانیکی می دانست و می گفت: آن ها واقعا به اینکه یک مکانیک کار شوند علاقه دارند.

از او پرسیدم حالا که به دو تا خانم جوان مکانیکی را یاد دادی، به نظرتون در حرفه مکانیکی خانم ها مستعد تر هستند یا آقایان؟

خندید و گفت: اولین شرط که یک مکانیک کار شوید علاقه است و بستگی به مرد یا زن بودن آن ندارد، من همسرم و پسرم مکانیکی بلد هستند و جالب است بدانید که طی چند روز گذشته تعدادی از خانم ها زنگ میزنند و به من می گویند امکانش هست که ما هم بیایم و مکانیکی را یاد بگیریم، ولی فضای اینجا یک مقدار کوچک است؛ اگر یک فضای بزرگ تری داشتم حتما این کار را دنبال می کردم..

خیلی از ما مانند کیانا و نیلوفر هدف هایی تو ذهنمان داریم، ولی به خاطر ترس از اظهار نظر بقیه و اینکه شاید تو جامعه ای که داریم زندگی می کنیم مورد قبول دیگران نباشد، به سمت هدف و رویاهایمان قدم برنمی داریم. ترس از اینکه اگر برای رسیدن به هدفمان کوشش کنیم و به آن نزدیک شویم ممکن است اطرافیان و آشنایان واکنش خوبی به آن نداشته باشند.

برخی از ماه ها به رویاهایمان تنها فکر می کنیم و بعد آن ها را می گذاریم گوشه ا از ذهنمان تا خاک بگیرد و می دانیم رسیدن به آرزویی که در ذهنمان داریم چقدر می تواند شیرین باشد.

منبع: باشگاه خبرنگاران جوان
انتشار: 15 دی 1398 بروزرسانی: 6 مهر 1399 گردآورنده: asemanfars.ir شناسه مطلب: 613

به "ناگفته هایی از زندگی نیلوفر مکانیک و کیانا مکانیک، آیا به دختران آچار بدست باید اعتماد کرد؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "ناگفته هایی از زندگی نیلوفر مکانیک و کیانا مکانیک، آیا به دختران آچار بدست باید اعتماد کرد؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید